رکو
فرهنگ فارسی عمید
۱. کرباس: ◻︎ بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری: مجمعالفرس: رکو).
۲. پارچۀ کهنه؛ لته.
۳. تکهای از پارچه یا جامه.
۴. جامۀ یکلا.
۲. پارچۀ کهنه؛ لته.
۳. تکهای از پارچه یا جامه.
۴. جامۀ یکلا.