ریدک
فرهنگ فارسی عمید
۱. پسر؛ پسرک؛ جوانک.
۲. غلامبچه: ◻︎ ریدکان خوابنادیده مصافاندرمصاف / مرکبان داغناکرده قطاراندرقطار (فرخی: ۱۷۷)، ◻︎ شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان / ساقیان سیمساعد، ریدکان سیمساق (منوچهری: ۶۰).
۲. غلامبچه: ◻︎ ریدکان خوابنادیده مصافاندرمصاف / مرکبان داغناکرده قطاراندرقطار (فرخی: ۱۷۷)، ◻︎ شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان / ساقیان سیمساعد، ریدکان سیمساق (منوچهری: ۶۰).