ریز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = ریختن
۲. ریزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکریز، خونریز، گوهرریز.
۳. ریختهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرریز، دورریز.
۲. ریزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکریز، خونریز، گوهرریز.
۳. ریختهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرریز، دورریز.