زبان دان
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که غیر از زبان مادری خود زبان دیگر هم میداند.
۲. [قدیمی، مجاز] زبانآور؛ سخندان؛ فصیح و بلیغ: ◻︎ زباندانی آمد به صاحبدلی / که محکم فروماندهام در گِلی (سعدی۱: ۸۱).
۲. [قدیمی، مجاز] زبانآور؛ سخندان؛ فصیح و بلیغ: ◻︎ زباندانی آمد به صاحبدلی / که محکم فروماندهام در گِلی (سعدی۱: ۸۱).