سابری
فرهنگ فارسی عمید
۱. از مردم سابور.
۲. مربوط به سابور: ◻︎ ناگه آمد بانگ کوس سابری از سیّرا / راستگویی بود نالان بر تن او زارزار (مسعودسعد: ۱۶۳).
۳. نوعی جامۀ ابریشمی لطیف.
۴. زره محکم ریزبافت.
۵. نوعی خرمای لطیف.
۲. مربوط به سابور: ◻︎ ناگه آمد بانگ کوس سابری از سیّرا / راستگویی بود نالان بر تن او زارزار (مسعودسعد: ۱۶۳).
۳. نوعی جامۀ ابریشمی لطیف.
۴. زره محکم ریزبافت.
۵. نوعی خرمای لطیف.