ترجمه مقاله

سبزی

فرهنگ فارسی عمید

۱. گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود، مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان؛ سبزی‌خوردن؛ سبزی خوردنی.
۲. (اسم) گیاه و سبزه: ◻︎ برین‌گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی: ۷/۱۷)، ◻︎ به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱: ۱۸۴).
۳. (حاصل مصدر) حالت و چگونگی هر چیز سبز؛ سبز بودن؛ رنگ سبز داشتن.
ترجمه مقاله