ترجمه مقاله

ستان

فرهنگ فارسی عمید

۱. = ستاندن
۲. ستاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جان‌ستان، دادستان، دل‌ستان، کشورستان.
ترجمه مقاله