سرپنجه
فرهنگ فارسی عمید
۱. سرانگشتان؛ پنجۀ دست.
۲. [مجاز] زور؛ نیرو؛ قدرت.
۳. (صفت) زبردست: ◻︎ جنگ و زورآوری مکن با مست / پیش سرپنجه در بغل نِه دست (سعدی: ۱۷۸).
۲. [مجاز] زور؛ نیرو؛ قدرت.
۳. (صفت) زبردست: ◻︎ جنگ و زورآوری مکن با مست / پیش سرپنجه در بغل نِه دست (سعدی: ۱۷۸).