ترجمه مقاله

سم

فرهنگ فارسی عمید

۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود؛ زهر.
۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.
۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.
⟨ سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند.
ترجمه مقاله