سنبل
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) خوشۀ جو یا گندم؛ خوشه.
۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ سوسنیها با برگهای دراز و گلهای خوشهای به رنگ بنفش.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
〈 سنبل ختایی: (زیستشناسی) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانههای آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار میرود.
〈 سنبل رومی: (زیستشناسی) گیاهی بیابانی با برگهای دراز خوشبو، گلهای ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار میرود و خواص آن شبیه سنبلالطیب است؛ ناردین؛ نردین.
۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ سوسنیها با برگهای دراز و گلهای خوشهای به رنگ بنفش.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
〈 سنبل ختایی: (زیستشناسی) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانههای آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار میرود.
〈 سنبل رومی: (زیستشناسی) گیاهی بیابانی با برگهای دراز خوشبو، گلهای ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار میرود و خواص آن شبیه سنبلالطیب است؛ ناردین؛ نردین.