ترجمه مقاله

سوخته

فرهنگ فارسی عمید

۱. چیزی که آتش در آن افتاده؛ آتش‌گرفته.
۲. [مجاز] محنت‌کشیده و آزاردیده.
۳. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که عشق و سوزی داشته باشد.
۴. (اسم) جسمی سیاه‌رنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع می‌شود وبعد آن‌را تبدیل به شیره می‌کنند.
۵. (اسم) [قدیمی] از گنج‌های خسروپرویز: ◻︎ دگر گنج کش خواندی سوخته / کزآن گنج بُود کشور افروخته (فردوسی: ۸/۲۹۷).
۶. [مجاز] پررنگ؛ تیره.
ترجمه مقاله