ترجمه مقاله

سکنجیدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. تراشیدن؛ خراشیدن: ◻︎ رخسار تو را ناخن این چرخ «سکنجد» / تا چند لب لعل دلارام سکنجی (ناصرخسرو: لغت‌نامه: سکنجیدن).
۲. گَزیدن.
۳. سرفه ‌کردن.
ترجمه مقاله