شرم
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزرم؛ حیا؛ حالت انفعال که هنگام حرف زدن یا ارتکاب عملی به شخص دست میدهد.
۲. [قدیمی، مجاز] ناموس.
۳. آلت تناسلی: ◻︎ بدو گفت کآن خون گرم من است / بریده ز تن باز شرم من است (فردوسی: ۶/۲۰۰).
〈 شرم داشتن: (مصدر لازم) باشرم بودن؛ باحیا بودن؛ خجلت داشتن؛ آزرم داشتن.
۲. [قدیمی، مجاز] ناموس.
۳. آلت تناسلی: ◻︎ بدو گفت کآن خون گرم من است / بریده ز تن باز شرم من است (فردوسی: ۶/۲۰۰).
〈 شرم داشتن: (مصدر لازم) باشرم بودن؛ باحیا بودن؛ خجلت داشتن؛ آزرم داشتن.