ترجمه مقاله

شکفیدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. شکفتن؛ شکفته شدن.
۲. باز شدن غنچه.
۳. [مجاز] باز شدن لب‌ها هنگام تبسم؛ خندان شدن: ◻︎ چو سلطان نظر کرد او را بدید / ز دیدار او همچو گل بشکفید (سعدی: لغت‌نامه: شکفیدن).
ترجمه مقاله