صمیم
فرهنگ فارسی عمید
[قدیمی]
۱. خالص؛ محض؛ اصل.
۲. (اسم) اوج و شدت هر چیز، بهویژه گرما یا سرما.
〈 صمیم زمستان: [قدیمی] سرمای سخت وسط زمستان.
〈 از صمیم قلب: [مجاز] از ته دل؛ از روی میل، شوق، و صدق.
۱. خالص؛ محض؛ اصل.
۲. (اسم) اوج و شدت هر چیز، بهویژه گرما یا سرما.
〈 صمیم زمستان: [قدیمی] سرمای سخت وسط زمستان.
〈 از صمیم قلب: [مجاز] از ته دل؛ از روی میل، شوق، و صدق.