ترجمه مقاله

صیقلی

فرهنگ فارسی عمید

۱. زدوده؛ جلایافته.
۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که زنگ فلز یا آینه را می‌زداید؛ صیقل؛ صیقل‌گر.
ترجمه مقاله