طالع
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ سرنوشت.
۲. جزئی از منطقةالبروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بودهاند.
۳. [قدیمی] تفٲلی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس.
۴. (صفت) [قدیمی] طلوعکننده.
〈 طالع میمون: [قدیمی، مجاز] طالع مبارک؛ طالع خجسته؛ طالع فرخنده؛ بخت فرخنده؛ طالع سعد؛ طالع مسعود؛ طالع همایون.
۲. جزئی از منطقةالبروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بودهاند.
۳. [قدیمی] تفٲلی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس.
۴. (صفت) [قدیمی] طلوعکننده.
〈 طالع میمون: [قدیمی، مجاز] طالع مبارک؛ طالع خجسته؛ طالع فرخنده؛ بخت فرخنده؛ طالع سعد؛ طالع مسعود؛ طالع همایون.