ترجمه مقاله

طراز

فرهنگ فارسی عمید

۱. = طرازیدن
۲. طرازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دین‌طراز، کارطراز، مدیح‌طراز، ملک‌طراز: ◻︎ کار من آن به که این‌وآن نطرازند / کآن‌که مرا آفرید کار‌طراز است (خاقانی: ۸۲۹).
ترجمه مقاله