طرفگیرفرهنگ فارسی عمید۱. طرفدار؛ جانبدار؛ حامی.۲. گوشهگیر: ◻︎ در طرَف شام یکی پیر بود / چون پری از خلق طرفگیر بود (نظامی۱: ۵۱).