ترجمه مقاله

طی

فرهنگ فارسی عمید

۱. درنوردیدن؛ پیمودن.
۲. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف چهارم ساکن از مستفعلن که مستعلن باقی بماند و نقل به مفتعلن شود، و از مفعولات معولات نقل به فاعلات شود.
۳. [مقابلِ نشر] [قدیمی] پیچیدن.
۴. (اسم) [قدیمی] لا؛ نورد؛ شکن.
⟨ طی کردن: (مصدر متعدی)
۱. پیمودن؛ درنوردیدن.
۲. توافق کردن در قیمت چیزی.
⟨ طی طریق کردن: (مصدر لازم)
۱. درنوردیدن راه؛ گذشتن از راهی.
۲. (تصوف) پیمودن مراحل سلوک.
ترجمه مقاله