ترجمه مقاله

علاج

فرهنگ فارسی عمید

۱. درمان کردن.
۲. دوا؛ درمان؛ چاره.
۳. [مجاز] چاره‌گری؛ اندیشیدن چاره برای رفع یک مشکل.
⟨ علاج شدن: (مصدر لازم) درمان شدن.
⟨ علاج کردن: (مصدر متعدی)
۱. درمان کردن.
۲. چاره کردن: ◻︎ به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانهٴ بزم طرب کناره کنم (حافظ: ۷۰۰).
ترجمه مقاله