غالیه سا
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه غالیه بساید؛ غالیهساینده: ◻︎ باد صبح از نسیم نافهگشای / بر سواد بنفشه غالیهسای (نظامی۴: ۷۱۳).
۲. [مجاز] خوشبو؛ معطر: ◻︎ مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را / که باد غالیهسای است و خاک عنبربوست (حافظ: ۱۳۰).
۲. [مجاز] خوشبو؛ معطر: ◻︎ مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را / که باد غالیهسای است و خاک عنبربوست (حافظ: ۱۳۰).