غرض
فرهنگ فارسی عمید
۱. قصد؛ مقصود؛ هدف.
۲. قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری.
۳. [قدیمی] نشانۀ تیر؛ هدف.
〈 غرض داشتن: (مصدر لازم)
۱. دارای قصد و هدف بودن.
۲. قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن.
۳. کینه و دشمنی داشتن.
〈 غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی.
〈 غرضومرض: [عامیانه، مجاز] کینه و دشمنی.
۲. قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری.
۳. [قدیمی] نشانۀ تیر؛ هدف.
〈 غرض داشتن: (مصدر لازم)
۱. دارای قصد و هدف بودن.
۲. قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن.
۳. کینه و دشمنی داشتن.
〈 غرض شخصی: کینه داشتن نسبت به کسی.
〈 غرضومرض: [عامیانه، مجاز] کینه و دشمنی.