فلاده
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیهوده؛ بیفایده؛ عبث.
۲. (اسم) سخن بیهوده: ◻︎ یک فلاده همینخواهم گفت / خود سخن بر فلاده بود مرا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۳).
۲. (اسم) سخن بیهوده: ◻︎ یک فلاده همینخواهم گفت / خود سخن بر فلاده بود مرا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۳).