قبول
فرهنگ فارسی عمید
۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.
۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.
۳. (صفت) پذیرفته.
〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲).
〈 قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن.
〈 قبول کردن: (مصدر متعدی) پذیرفتن.
۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.
۳. (صفت) پذیرفته.
〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲).
〈 قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن.
〈 قبول کردن: (مصدر متعدی) پذیرفتن.