قصم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف اول و ساکن کردن لام در مفاعلتن که فاعلتن باقی بماند و مفعولن بهجایش بگذارند.
۲. [قدیمی] شکستن و جدا کردن؛ شکستن.
۳. (صفت) [قدیمی] شکسته و دونیمهشده.
۴. [قدیمی] پارۀ شکسته و جداشده.
۲. [قدیمی] شکستن و جدا کردن؛ شکستن.
۳. (صفت) [قدیمی] شکسته و دونیمهشده.
۴. [قدیمی] پارۀ شکسته و جداشده.