لوک
فرهنگ فارسی عمید
۱. حقیر؛ زبون؛ عاجز.
۲. کسی که دستش معیوب باشد؛ شَل: ◻︎ لنگ و لوک و چفتهشکل و بیادب / سوی او میغیژ و او را میطلب (مولوی: ۳۷۳).
۳. آنکه روی زانو و کف دست راه برود
= لوکولنگ: آنکه دست و پایش معیوب باشد.
۲. کسی که دستش معیوب باشد؛ شَل: ◻︎ لنگ و لوک و چفتهشکل و بیادب / سوی او میغیژ و او را میطلب (مولوی: ۳۷۳).
۳. آنکه روی زانو و کف دست راه برود
= لوکولنگ: آنکه دست و پایش معیوب باشد.