لکه دار
فرهنگ فارسی عمید
دارای لکه؛ داغدار.
〈 لکهدار شدن: (مصدر لازم)
۱. دارای لکه و داغ شدن.
۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.
〈 لکهدار کردن: (مصدر متعدی)
۱. ایجاد کردن لکه.
۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.
〈 لکهدار شدن: (مصدر لازم)
۱. دارای لکه و داغ شدن.
۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.
〈 لکهدار کردن: (مصدر متعدی)
۱. ایجاد کردن لکه.
۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.