مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. دست روی چیزی کشیدن.
۲. مشتومال دادن.
۳. افزودن و آغشتن چیزی به جایی.
۴. با دست چیزی را فشار دادن.
۵. [قدیمی، مجاز] تنبیه کردن.
۶. [قدیمی، مجاز] ملامت و سرزنش کردن.
۲. مشتومال دادن.
۳. افزودن و آغشتن چیزی به جایی.
۴. با دست چیزی را فشار دادن.
۵. [قدیمی، مجاز] تنبیه کردن.
۶. [قدیمی، مجاز] ملامت و سرزنش کردن.