متصل
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیوسته.
۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.
۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.
۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.
۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.
۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.
۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.