ترجمه مقاله

مثال

فرهنگ فارسی عمید

۱. موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می‌شود؛ مانند؛ شبیه؛ مشابه.
۲. (فلسفه) جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح؛ عالم مثل.
۳. فرمان؛ دستور؛ حکم.
۴. تصویر؛ شکل؛ پیکره.
⟨ مثال ‌دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] فرمان دادن: ◻︎ گر مثالم دهد به‌ معذوری / تا به ‌خانه شوم به ‌دستوری (نظامی۴: ۶۰۹).
⟨ مثال زدن: (مصدر لازم) ذکر کردن مثال.
ترجمه مقاله