مثل
فرهنگ فارسی عمید
۱. کلامی کوتاه و کلیشهای برای بیان معنایی عمیق که میان مردم مشهور است؛ داستان؛ ضربالمثل.
۲. نمونه؛ مثال.
۳. صفت؛ حالت.
۴. [قدیمی] قصه؛ داستان.
〈 مثل سائر: [قدیمی] مثلی که میان مردم رایج باشد و همهکس بگوید؛ ضربالمثل.
〈 مثل زدن: (مصدر لازم)
۱. ذکر کردن بهموقع مَثَل.
۲. ذکر کردن مثال.
۳. [قدیمی] تشبیه کردن.
۲. نمونه؛ مثال.
۳. صفت؛ حالت.
۴. [قدیمی] قصه؛ داستان.
〈 مثل سائر: [قدیمی] مثلی که میان مردم رایج باشد و همهکس بگوید؛ ضربالمثل.
〈 مثل زدن: (مصدر لازم)
۱. ذکر کردن بهموقع مَثَل.
۲. ذکر کردن مثال.
۳. [قدیمی] تشبیه کردن.