ترجمه مقاله

مرزبان

فرهنگ فارسی عمید

۱. نگهبان یا مٲمور مرز؛ سرحددار.
۲. [قدیمی، مجاز] حاکم قسمتی از کشور: ◻︎ یکی روز مرد آرزومند نان / دگر روز بر کشوری مرزبان (فردوسی۲: ۱۵۰۴).
۳. [قدیمی] در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی.
۴. [قدیمی، مجاز] نگهبان.
ترجمه مقاله