مشتق
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.
۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.
۴. [قدیمی] شکافته.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.
۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.
۴. [قدیمی] شکافته.