ناتراشیده
فرهنگ فارسی عمید
۱. درشت و ناهموار؛ تراشیدهنشده.
۲. [قدیمی، مجاز] سخن زشت و ناهنجار: ◻︎ به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی: ۸۸).
۳. [قدیمی] بیادب؛ بیتربیت.
۲. [قدیمی، مجاز] سخن زشت و ناهنجار: ◻︎ به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی: ۸۸).
۳. [قدیمی] بیادب؛ بیتربیت.