ترجمه مقاله

نادیده

فرهنگ فارسی عمید

۱. دیده‌نشده؛ آنچه به چشم دیده نشده.
۲. (صفت مفعولی) کسی که چیزی را ندیده: ◻︎ تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی: ۱۰۲).
۳. (اسم، صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] بخیل؛ خسیس؛ ممسک.
ترجمه مقاله