ترجمه مقاله

نصیبه

فرهنگ فارسی عمید

۱. تقدیر؛ سرنوشت: ◻︎ کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم / نصیبهٴ ازل از خود نمی‌توان انداخت (حافظ: ۵۰).
۲. نصیب؛ بهره.
۳. هرچه که آن را علم و نشان گردانند.
۴. سنگی که در گرداگرد حوض نصب کنند.
ترجمه مقاله