ترجمه مقاله

نفخه

فرهنگ فارسی عمید

۱. دم؛ نفس.
۲. (پزشکی) [قدیمی] ورم و آماس شکم.
⟨ نفخهٴ صور: [قدیمی] بادی که اسرافیل در روز رستاخیز در صور یعنی شیپور خود می‌دمد و مردگان زنده می‌شوند: ◻︎ حریفان خلوت‌سرای الست / به یک جرعه تا نفخهٴ صور مست (سعدی۱: ۱۰۳).
ترجمه مقاله