ترجمه مقاله

نوبت

فرهنگ فارسی عمید

۱. وقت چیزی یا کاری؛ فرصت.
۲. بار؛ دفعه؛ کرت؛ مرتبه: ◻︎ به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵: ۱۰۹۳).
۳. [قدیمی] دوران؛ زمان.
۴. [قدیمی] امری که دارای نظم‌وترتیب باشد.
۵. [قدیمی] قراول؛ کشیک.
۶. [قدیمی] طبل؛ کوس.
۷. [قدیمی] کوس یا دهل بزرگی که چند بار در شب و روز در بارگاه سلاطین نواخته می‌شد.
۸. [قدیمی] بارگاه؛ خیمۀ بزرگ.
ترجمه مقاله