هستو
فرهنگ فارسی عمید
شخصی که اقرار و اعتراف به امری بکند؛ مُقِر؛ معترف.
〈 هستو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقرار کردن؛ اعتراف کردن: ◻︎ به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی: مجمعالفرس: هستو).
〈 هستو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقرار کردن؛ اعتراف کردن: ◻︎ به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی: مجمعالفرس: هستو).