هم لختفرهنگ فارسی عمید۱. کفش؛ موزه.۲. چرم کفش؛ تخت کفش: ◻︎ وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی / بدرّد ار به مثل آهنین بُوَد هملخت (کسائی: ۵۸).