هم نشستفرهنگ فارسی عمیدهمنشین؛ همدم: ◻︎ بشوی ای خردمند از آن دوست دست / که با دشمنانت بُوَد همنشست (سعدی: ۱۷۲)، ◻︎ مهتران چون خوان احسان افکنند / کهتران را همنشست خود کنند (خاقانی: ۸۸۲).