ترجمه مقاله

وارده

فرهنگ فارسی عمید

۱. واردشده: جراحت وارده بر او شدید بود.
۲. نقل‌شده.
⟨ واردهٴ قلبی: (تصوف) [قدیمی] = وارد
ترجمه مقاله