وامانده
فرهنگ فارسی عمید
۱. حیران و سرگردان.
۲. متوقف.
۳. خسته.
۴. [عامیانه، مجاز] هنگام عصبانیت گفته میشود؛ لعنتی: پس چرا این وامانده روشن نمیشود؟.
۵. [عامیانه، مجاز] بدبخت؛ فقیر.
۶. (صفت) [قدیمی] عقبمانده؛ پسمانده
۲. متوقف.
۳. خسته.
۴. [عامیانه، مجاز] هنگام عصبانیت گفته میشود؛ لعنتی: پس چرا این وامانده روشن نمیشود؟.
۵. [عامیانه، مجاز] بدبخت؛ فقیر.
۶. (صفت) [قدیمی] عقبمانده؛ پسمانده