واژگون
فرهنگ فارسی عمید
۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.
۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.
۳. ازکاربرکنارشده معزول.
〈 واژگون شدن:
۱. وارونه شدن.
۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.
۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.
۳. ازکاربرکنارشده معزول.
〈 واژگون شدن:
۱. وارونه شدن.
۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.