ترجمه مقاله

پالوده

فرهنگ فارسی عمید

۱. صاف‌شده.
۲. پاکیزه‌شده؛ پاک‌شده از آلودگی: ◻︎ چُون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی: ۱/۳۶).
۳. (اسم) ‹فالوده› شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رنده‌شده درست می‌کنند: ◻︎ ملک نقل دهان‌آلوده می‌خورد / به امّید شکر پالوده می‌خورد (نظامی۲: ۲۴۶).
ترجمه مقاله