پرتابیفرهنگ فارسی عمید۱. پرتابشده: ◻︎ به بالوپر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست (حافظ: ۵۶).۲. سریع.۳. (اسم، صفت) [جمع: پرتابیان] تیرانداز؛ کماندار.