پرخمار
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه خمار بسیار در سر دارد؛ مَست.
۲. چشمی که مانند چشم شرابخوردگان باشد: ◻︎ در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن (حافظ: ۷۸۸).
۲. چشمی که مانند چشم شرابخوردگان باشد: ◻︎ در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن (حافظ: ۷۸۸).