پروردن
فرهنگ فارسی عمید
۱. پروراندن؛ پرورش دادن: ◻︎ مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی: ۵۱۱)، ◻︎ یکی بچهٴ گرگ میپرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱: ۱۸۹).
۲. تربیت کردن.
۳. فربه ساختن.
۴. [مجاز] آماده کردن.
۲. تربیت کردن.
۳. فربه ساختن.
۴. [مجاز] آماده کردن.