پوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. پوسیده شدن.
۲. پوده شدن چیز کهنه.
۳. پوده شدن چیزی در اثر رطوبت یا مرور زمان: ◻︎ تبه گردد این روی و رنگ رخان / بپوسد به خاکاندرون استخوان (فردوسی: لغتنامه: پوسیدن).
۲. پوده شدن چیز کهنه.
۳. پوده شدن چیزی در اثر رطوبت یا مرور زمان: ◻︎ تبه گردد این روی و رنگ رخان / بپوسد به خاکاندرون استخوان (فردوسی: لغتنامه: پوسیدن).